مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش فرهنگی (فصل دوم تحقیق)
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
- همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
- توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
- پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
- رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
- منبع : دارد (به شیوه APA)
- نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
رشد روزافزون تعاملات و مبادلات بینالمللی، توجه بسیاری از صاحبنظران
مدیریت و کسبوکار را به شناسایی و تقویت قابلیتهایی که به حضور اثربخش در
محیطهای بسیار پیچیده و پویای جهانی بینجامد، معطوف کرده است.(عباسعلی
زاده و نائیجی ، 1386، ص 20)
از طرفی توانایی تطبیق مستمر با افرادی از فرهنگهای مختلف و توانایی
اداره ارتباطات بین فرهنگی حائز اهمیت است. محیط کار جهانی، نیاز به افرادی
دارد که به فرهنگهای مختلف آشنا باشند و بتوانند با افراد سایر فرهنگها
ارتباط مناسب برقرار کنند. برای این منظور، افراد نیاز به هوش فرهنگی
دارند. توانایی فرد برای تطبیق با ارزشها، سنتها و آداب و رسوم متفاوت از
آنچه به آنها عادت کرده است و کارکردن در یک محیط متفاوت فرهنگی، معرف هوش
فرهنگی است.(جان نثار احمدی و فیاضی ، 1385، ص41)
در این بخش ابتدا مفاهیم فرهنگ و هوش تشریح و سپس مباحث مربوط به هوش فرهنگی بیان می گردد.
فرهنگ
هزاران تحقیق سازمانی وجود دارد که هرکدام با کاربرد مجموعه خاصی از
متغیر ها به توضیح و پیش بینی رفتار سازمانی پرداخته اند. مرور ادبیات
تحقیقی آشکار می سازد که فرهنگ تاثیر بسیار زیادی بر روی رفتار در بسیاری
از محیط های سازمانی اعمال می کند و بنابراین قابلیت و ارزش مورد توجه
قرارگرفتن در رفتار سازمانی را دارد.
قدم اول در پاسخگویی به چالش ها و مقتضیات فرهنگ ، درک آن هم از نظر
مفهومی و هم از نظر عملی می باشد. بنابراین قبل از مفهوم سازی و به تصویر
کشیدن هوش فرهنگی ، ما ابتدا معنی فرهنگ و ارتباط آن را با رشته رفتار و
توسعه سازمانی بررسی می کنیم.(pp 12-13 ، 2007 ، Moody)
واژه فرهنگ، در دامنه گسترده ای از علوم اجتماعی(مانند مردم شناسی،
جامعه شناسی و روان شناسی) استفاده می شود و بنابراین معانی مختلفی در رشته
های مختلفی دارد. بیشتر نویسندگان موافق هستند که فرهنگ یک اصطلاح پیچیده
است و مشکل است که در قالب کلمات تعریف شود.(Groeschl &
Doherty,2000,p13)
فرهنگ بر طبق نظر Lu و دیگران (2001) زبان ، عادات تفکر ، الگوهای روابط
اجتماعی و بین فردی ، ایده آل های مذهبی را توصیف کی کند. راههای توصیف
رفتار ، هنجارهای هدایتی و ارشادی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می
شود.(Acevedo, 2008 , p112)
فرهنگ اشاره به الگوهای یکپارچه و منسجم از رفتار انسانی دارد که شامل
زبان ، افکار ، روابط ، اقدامات ، آداب ، عقاید ، ارزشها و نهادهایی که
گروههای اجتماعی ، نژادی ، قومی و مذهبی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل
می شود.(Allen et al, 2008 , p1205)
به طور کلی فرهنگ بعنوان اهداف ، ارزش ها ، نگرش ها و اعتقادات مشترک در
میان گروهی از افراد تعریف می شود. مردم شناس فرهنگیEdward Tihall ، فرهنگ
را بعنوان «زبان بی صدا و خاموش» قلمداد کرد.
هافستد ، فرهنگ را بعنوان " نرم افزار مغز " توصیف کرد. فرهنگ آموخته می
شود ، درونی می گردد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. فرهنگ دقیقاً
ورای شناخت آگاهانه است که مشخص می نماید چگونه ما با دیگران ارتباط برقرار
کنیم(یک مکانیزم کنترلی غیر محسوس که در ذهن های ما عمل می کند).(p 13 ، 2007 ، Moody)
فرهنگ از چند مولفه و عنصر تشکیل می شود که بعضی از آنها ضمنی و بعضی
دیگر صریح و آشکار هستند. اکثر اوقات این عناصر به وسیله واژه هایی مانند
رفتار، ارزشها ، هنجارها و مفروضات اساسی توضیح داده می شوند. برای ساده
سازی این طبقه بندی از جلوه های فرهنگی ، بسیاری از نویسندگان از لایه های
یک پیاز بعنوان یک استعاره استفاده می کنند.(Doherty& Groeshl, 2000,
p14)
لایه های بیرونی تر ، محصولات و مصنوعات آشکار و روشن یک فرهنگ را ارائه
می کند، لایه های میانی هنجارها و ارزشها را مشخص می سازد و در مرکز و
هسته ، مفروضات اساسی در مورد هستی وجود دارد.(Crowne, 2008 , p393)
فرهنگ پدیده ای آموختنی است ، در سایه تجربه های جدید تکامل می یابد و
اگر کسی بتواند پویایی های فرآیند یادگیری را درک کند، این پدیده می تواند
تغییر کند.
کشورها ، جوامع ، سازمانها ، واحدهای سازمانی ، گروهها ، هریک فرهنگ خاص
خود را دارند ، مقود از فرهنگ در هر یک از این سطوح ساختاری عبارت است از
یک الگو از اصول یا مفروضات اصلی که به وسیله یک گروه مشخص ایجاد ، کشف ،
یا ارائه شده است تا بدان وسیله بتواند با مسائل مربوط به سازگاری با محیط
خارجی و حفظ یکپارچگی داخلی ، مطالبی را بیاموزد(شفریتز و وات ، 1381 ، صص
969-968)